شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ قافله عشق ازمنزلگاه شَراف نيزگذشت.اولِ روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند.نزديک ظهرامام شنيد که يکي از يارانش تکبير مي‌گويد.فرمود: الله اکبر اما تو براي چه تکبير گفتي؟گفت: نخلستاني به چشمم رسيده است.اما آنچه او ديده بود نخلستان نبودحر بن يزيد رياحي بود همراه هزار سوار که مي‌آمد تا راه بر کاروان ببندد.چيزي نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نيزه هايشان گويي شاخ زنبورهاي سرخ وپرچم‌هايشان گويي
بال سياه غُراب بود.امام کاروان خويش را به جانب کوه ذوحُسُم کشاند تا از راه آنان کناره گيرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم رسيدند وخيمه‌هارابرافراشتند،حربن يزيد نيز با هزار سوار از راه رسيد،سراپا پوشيده در سلاح تا آنجا که جز چشمانش ديده نمي‌شد.امام پرسيد: کيستي؟
و حر پاسخ گفت:حُربن يزيد امام ديگر باره پرسيد: با مايي يا بر ما؟ و حر پاسخ گفت: بل عليکم آنگاه امام چون آثار تشنگي را در آنان ديد، بني‌هاشم را فرمود که سيرابشان کنند؛ خود و اسبانشان را
2-امام زمان
رتبه 0
0 برگزیده
121 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top