پيام
+
واي ديشب يه صحنه وحشتناک ديدم ساعت يک شب با صورت قرمز توي حياط نشسته بودم يه گربه بي تربيت جوجه هامو کشته بود و ....خيلي گريه م ميومد خواهرمم به زور جلو بغضشو گرفته بود :'( دلم واسه جيک جيک کردناشون خيلي تنگ شده واسه پريدنشون اينور اونور حياط .........ناراحتم خودمومسئول اين بي توجهي مي دونم x-(کاش که شب تا صبح کنارشون مونده بودم .
2-امام زمان
97/5/31
انديشه نگار
آخي:(
رايحه ي انتظار
آخي نازي:( منم چند سال پيش دوتا کبوتر اومدن رو پشت بام خونمون دوتا تخم کردن... گذشت و گذشت تا جوجه هاشون از تخم بيرون اومدن و بزرگ و بزرگ تر شدن... من هميشه ميرفتم بالا و نگاشون ميکردم و اونجا کتاب ميخوندم و مراقبشون بودم يه روز نرفتم بالا و بعد از ظهرش رفتم بالا ديدم يه بچه کبوترا رو کلاغ اومده و خورده و وسط پشت بام افتاده :(
رايحه ي انتظار
اون يکي بچه کبوتره هم نبود :( کلي گريه کردممممم خيلي بهشون وابسته شده بودم... هنوزم وقتي بهش فکر ميکنم و اون روزو به ياد ميارم اشکم در مياد :'(
2-امام زمان
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} خيلي ناراحت شده بودم واقعا درد آور بود
2-امام زمان
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} درک مي کنم واقعا سخته
انديشه نگار
{a h=Imamezaman}2 امام زمان{/a} منم بودم غصه ميخوردم تا چند روز.... مخصوصا موقع خواب... يا وقت بيدار شدن..:( .
رايحه ي انتظار
{a h=Imamezaman}2 امام زمان{/a} اوهوم...خيلي سخت...:(
سايه سادات ツ
ادم غصه اش ميشه :(
2-امام زمان
{a h=mamanenini}سايه سادات ?{/a} خيلييييي